ضربات مهلک مدیران ناکارآمد به فوتبال ایران تمامی ندارد. هرچند که زیرکی آقایان در لاپوشانی مانع از افشای تمام آنها میشود، اما هرازگاهی اتفاقات مترقبه پرده از برخی واقعیتهای تلخ برمیدارد، درست مثل داستانی که در پی تجاوز وحشیانه رژیم غاصب عیان شد.
جنگ ۱۲ روزه بهانه خوبی بود برای جدایی غیرمنتظره کارتال. مربی ترکتباری که در حساسترین زمان ممکن (درآستانه برپایی اردوی تدارکاتی و تمرینات آمادهسازی) به بهانه مشکلات خانوادگی ساز جدایی کوک کرد و از بازگشت به تهران سرباز زد، اما آنچه بعد از جدایی غیرحرفهای سرمربی پرسپولیس از واقعیت تلخی پردهبرداری کرد، ادعای سردار دورسون بود. مهاجمی که مدعی شد بندی در قراردادش وجود دارد که به واسطه آن میتواند در صورت جدایی سرمربی به صورت یکطرفه فسخ کند!
البته او به این بهانه راهی ترکیه شد و بعد از آنکه نتوانست تیم مناسبی برای خود پیدا کند دست از پا درازتر به تمرینات پرسپولیس بازگشت، ولی به تازگی در گفتوگویی که با رسانههای ترکیهای داشته، تأکید کرده تحت قرارداد باشگاه پرسپولیس نیست و از آنجا که بازیکن آزاد محسوب میشود، گزینهای جذاب برای تیمهاست! مسئله، اما تصمیم دورسون برای جدایی از جمع سرخپوشان یا ادامه دادن با این تیم نیست. مسئله نوع عقد قرارداد با بازیکنی است که هیچ اسم و رسم خاصی ندارد که مدیران پرسپولیس بخواهند پوئنی به او بدهند، اما در عین ناباوری در قراردادش قید شده در صورت جدایی کارتال میتواند یکطرفه فسخ کند. مسئلهای که البته باشگاه پرسپولیس منکر شده و آن را رد کرده، اما عدم برخوردش با دورسون نشان میدهد تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها، خصوصاً که بحث گنجاندن این بند خاص در قرارداد دورسون، نه از سوی رسانهها که از زبان خود این مهاجم مطرح شده است!
از کنار این مسئله نباید به سادگی عبور کرد. اگر واقعاً چنین بندی در قرارداد دورسون وجود دارد باید از مدیران پرسپولیس پرسید چه کسی اجازه داده به یک بازیکن چنین امتیاز عجیبی بدهند! اگر هم نبوده، چرا با این ادعا برخورد حقوقی قاطع نمیشود تا بعد از این کسی به خود اجازه بازی با اعتبار باشگاه را ندهد. این در واقع یکی از بزرگترین معضلات فوتبال ایران است؛ عدم نظارت بر تصمیمات و اقدامات مدیران ناکارآمدی که هر اندازه هم که معایب کارشان در میآید، نه برای خودشان تجربه و درس عبرت میشود و نه برای نهادهای نظارتی بهانه بابت نظارت بیشتر.
این نخستین بار نیست که گنجاندن بندهای بیضابطه، باشگاههای ایرانی را به دردسر میاندازد. این رویه نادرست برای مدیران فوتبال ایران به یک عادت تبدیل شده و تا زمانی هم که آتش اختلافات طرفین بالا نگیرد، کسی روحش خبردار نمیشود. هرچند که با افتادن پرده و عیان شدن واقعیت هم هیچ مسئولی ککش نمیگزد و ترغیب نمیشود برای برداشتن گامی جهت مقابله با این معضل بزرگ که اگر غیر از این بود، هر روز شاهد اتفاقاتی تازهتر و عجیبتر در خصوص عقد قرارداد بازیکنان و مربیان نبودیم.
داستان جونیور براندائو، خرید پرحاشیه سالهای قبل پرسپولیس نمونه واضحی از این ضعف است. بازیکنی که هیچ کارایی نداشت و دستآخر به دلیل نوع قراردادی که داشت، جداییاش از جمع سرخپوشان خسارت قابل توجهی روی دست این باشگاه گذاشت. البته استقلال و برخی تیمهای دیگر نیز نمونههای مشابهی داشتند از بازیکنان و مربیانی که نه فقط بدون دردسر فسخ کردند که دست بالا را هم در شکایت داشتند، آن هم فقط، چون قراردادهایشان پر از حفرههای حقوقی بود و بندهای نامتعارفی که به آنها اجازه هرگونه تاخت و تازی را میداد. صرفاً از این بابت که مدیران ما نه شناختی از سازوکار حرفهای فوتبال دارند و نه تیم حقوقی قابل اعتمادی در کنار خود. بسیاری از آنها با نگاه تبلیغاتی یا از سر فشار هواداری تصمیم به جذب بازیکن یا مربی میگیرند و تازه وقتی کار بیخ پیدا میکند مشخص میشود آنچه امضا شده، نه ابزار موفقیت باشگاه که دروازهای برای فرار طرف مقابل بوده است. مسئله فاجعهبار در این زمینه بیتردید عدم حضور جدی نهادهای نظارتی است و بس. نه فدراسیون، نه سازمان لیگ و نه نهاد بالادستی هیچکدام نظارت مؤثر و ساختاریافتهای روی مفاد قراردادها ندارند و همین عدم نظارت جدی است که باعث میشود هر بازیکن و مربی با نخستین بهانه، ساز جدایی کوک میکند و باشگاه میماند با تلی از بدهی، نارضایتی و سردرگمی هوادار.
پرسپولیس امروز بار دیگر قربانی است، نه صرفاً قربانی گنجاندن یک بند عجیب در قرارداد دورسون که قربانی مدیریت شلختهای که سالهاست در فوتبال ایران نهادینه شده و جا افتاده است. مدیریتی که به جای آیندهنگری، تنها نوک بینی خود را میبیند. به همین دلیل هم هست که برخلاف فوتبال حرفهای که قراردادها در آن باید ضمانت بقا و تعهد داشته باشد، اینجا و در فوتبال ایران قرارداد دستنوشتهای جذاب برای دلالان است و راه فراری برای مربیان و بازیکنان که با خوردن تقی به توقی چمدانهای خود را برای رفتن ببندند.